جدول جو
جدول جو

معنی تنگ حوصله - جستجوی لغت در جدول جو

تنگ حوصله
کسی که صبر و بردباری ندارد، کم حوصله، ناشکیبا
تصویری از تنگ حوصله
تصویر تنگ حوصله
فرهنگ فارسی عمید
تنگ حوصله
(تَ حَ / حُو صَ لَ / لِ)
آنکه نمی تواند نهفتنی ها را پنهان کند. (از ناظم الاطباء). کم شکیب. تنک حوصله:
دهان یار که درمان دردحافظ داشت
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود.
حافظ.
رجوع به تنک حوصله و تنگ حوصلگی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود، فرومایه و کمینه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تنگ حوصله
کم حوصله، نا شکیبا
تصویری از تنگ حوصله
تصویر تنگ حوصله
فرهنگ لغت هوشیار
تنگ حوصله
کم حوصله، ناشکیبا، کم ظرفیت
متضاد: پرظرفیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ نُ / تُ نُ حَ / حُو صَ لَ / لِ)
تنک دل. کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج). کم صبر و کم تحمل. کسی که بردبار نباشد. کسی که قادر به خویشتن داری نباشد:
ای بی جگر از تلخی عالم گله بگذار
این می به حریفان تنک حوصله بگذار.
صائب (از آنندراج).
در سینۀ ما بود نهان راز محبت
شد اشک تنک حوصله غماز محبت.
منیری (از آنندراج).
شمه ای از غم هجر تو به بلبل گفتم
آن تنک حوصله رسوای گلستانم کرد.
؟
رجوع به تنگ حوصله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَ / حُو صَ لَ / لِ)
بی صبری و تندخویی و غضبناکی. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک حوصله و تنگ حوصله و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا